سالها پیش ، در دوران کودکی و نوجوانی چیزی بنام کامپیوتر و اینترنت و تلفن همراه وجود نداشت این تجهیزات حتی در خواب و خیالمان هم نمی گنجید ، کشور ما درگیر جنگی سنگین بود و همه تلاش می کردند که سرپا بمانیم و قافیه را نبازیم . آنروزها رابطه ها و عواطف ، بسیار عمیق و نزدیک تر از حال حاضر بود زیرا یک چیز مشترک بین همه وجود داشت ... همه افراد حداقل یک نفر را در جنگ داشتند بنابراین مردم غم همدیگر را می خوردند ، همسایه ها همدیگر را حمایت می کردند و خانواده ها بداد یکدیگر می رسیدند.
در آن روزگار از کتاب و کتابخوانی و گاهی مستندهای زیبائی که پخش می شد علم جهانی را دریافت می کردیم و با فرهنگ های دیگر آشنا می شدیم. در همین زمانها بود که بخاطر کنجکاوی و علاقه شخصی با کمترین امکانات و منابع موجود متوجه رشد ملتهائی شدم که روزگاری مثل ما بخاک سیاه نشسته بودند و سپس با تلاش و برنامه ریزیهای درست توانسته بودند از پس مشکلات سربلند بیرون بیایند برای من سرگذشت مردم ژاپن در دسترس ترین اطلاعاتی بود که وجود داشت و چون در حالت جنگی مشابهی زندگی می کردیم تنها آرزویم رسیدن به جایگاه علمی و فرهنگی و اقتصادی آنها بود.
همیشه سعی می کردم تا راهی پیدا کنم و این سرمشق امیدوارانه را به هم سن و سالان خودم در دوره راهنمائی برسانم بنابراین تنها چاره خود را در اجرای نمایش و سرگرمی یافتم تا به بهانه آن چند کلمه امیدوار کننده ای را که یاد گرفته بودم با افراد دیگر به اشتراک بگذارم ... از مدرسه خودمان شروع کردم و در نهایت توانستم مدیرمان را قانع کنم تا زمینه ای را فراهم کند و این نمایشات را در چندین مدرسه دیگر اجرا کنم و در پایان این اجراها ، سخنان هیجان انگیزی را بیان کنم که در رابطه با امید به آینده و موفقیت مردم کشورهایی مختلف بود. از استقامت شان برای رسیدن به اهدافشان سخن می گفتم و یادآور میشدم که ما از هم اکنون باید آینده خود را مثل همین ملتها بسازیم از همین دوره راهنمائی باید شروع به علم اندوزی و برنامه ریزی برای سربلندی ملت مان بکنیم ما باید سیمرغهائی باشیم که از خاکستر بر می خیزند.
شاید اینگونه سخنان برای شما بسیار آشنا باشد زیرا در زمانی زندگی می کنید که منابع به روزی را در علوم مختلف براحتی در دسترس دارید. اما عزیزان توجه داشته باشید که در آن دوران نه صحبتی از روشهای موفقیت به میان می آمد و نه کسی بود که سخنوری و سخنرانی را یاد بدهد بنده به حد فهم و درک و اندیشه خودم مطالب علمی را می آموختم و نتایج تحلیل شده آن را بصورت سخنانی امیدبخش بازگو می کردم. جالب ترین قسمتش اینجاست که هم سن و سالانم و حتی معلمان ، اول با بی حوصلگی و شل و ول و بیشتر پچ پچ کنان حرفهایم را گوش می کردند ولی رفته رفته ذوق و شوق و هیجان در چهره شان دیده می شد و چشمهایشان برق می زد پچ پچ را تمام می کردند تا بهتر و یشتر حرفهایم را بشنوند.
درگیریهای جنگ و نفوذ فقر و نداشتن بودجه کافی و عدم تمرکز فکری که نتیجه آن بود وادارم کرد که ترک تحصیل کرده و مشغول انواع کارهای مختلف شوم ولی همیشه بخودم می گفتم که یک روزی این بدبختیها تمام می شود و من می توانم درسم را ادامه دهم تا مورد تمسخر دوستان و آشنایان و فامیل قرار نگیرم! برای کسی که خودش مشوق علم اندوزی بود چنین اوضاعی سقوط به تاریکی تعبیر خواهد شد.
تا مدتها ، گاه و بیگاه با همین تفاصیل مشغول بودم تا اینکه وزنه هنرهای نمایشی سنگین تر شد و مرا بیشتر به خود جلب کرد. در زمان تحصیل تقریبا سال شصت و چهار با گروه های نمایش عروسکی و تئاتر رفاقتی برقرار کرده بودم و همین رفاقت ها زمینه ساز شد که این مسئله را جدی تر دنبال کنم. پس از چندی در سال شصت و نه توانستم دوره های عمومی بازیگری در تئاتر و سینما و آشنائی با نمایشنامه نویسی و فیلمنامه نویسی و کارگردانی را ببینم و گواهینامه بازیگری خود را به شماره دویست و یازده از آموزشگاه آزاد سینمائی جشنواره هنر بگیرم و مشغول فعالیت در این زمینه شوم . بخت با من یار بود و در سال هفتاد برای نقشی کوتاه در فیلم سینمائی قربانی به کارگردانی رسول صدر عاملی انتخاب شده و بازی کردم ، البته ناگفته نماند که بخاطر شهرستانی بودن و نداشتن بودجه کافی و مسائلی دیگر که بازگو کردنش فایده ای ندارد، نتوانستم سینما را دنبال کنم اما مجددا تحصیل را از سر گرفتم و تا چندین سال بعد به بازیگری و کارگردانی تئاتر محلی مشغول بودم. باید عرض کنم که در آن دوران اینگونه مشاغل مخصوصا در شهرستان بیشتر دلی بود تا منبعی برای درآمد! القصه دستی هم در نویسندگی نمایشنامه و فیلم نامه و همچنین داستانهای کوتاه علمی _ تخیلی گرم می کردم و گاها دوبیتی هائی نیز می سرودم.
شدیدا اهل کتاب بودم بطوری که همزمان در چندین کتابخانه عضو شدم تا بتوانم اشتهای سیری ناپذیر به علم و دانش و فرهنگ را اغناع کنم! در همان زمان ها بود که توسط مجلات علمی با پرفسور حسابی آشنا شدم و عملا به سوی فعالیت های فیزیک و ستاره شناسی و علوم فضائی کشیده شدم! همچنین با جمعی آشنا شدم که مشغول تحقیقات ستاره شناسی در این استان بودند و گزارشاتی چشمگیر از آنها در مجلات نجوم و هوافضای آنزمان منتشر میشد و همان مسبب آشنائی و رفاقت چندین ساله من با مهندس داوود همتی شد که در حال حاضر در موسسه علمی پژوهشی نجم شمال مشغولند ، این ماجرا در نحوه برخوردم با زندگی و جهان اطرافم شدیدا تاثیر گذار شد ، ناگهان با جهانی علم پرور و سراسر شگفتی مواجه شدم! جهانی که جلوی چشم ماست ، ولی به آن توجه ای نداریم! ... در آن سالها بود که فهمیدم ابن سینا شدن ، خوارزمی شدن ، داوینچی شدن افسانه نیست و با اشتیاق فراوان و سخت کوشی و پشتکار و صد البته سماجتی بی حد و حصر ، برای همه ممکن خواهد بود.
زمان می گذشت و زندگی چشمهایم را به روی وقایع و جدیت زیستن بازتر می کرد، بزرگترین نیاز جامعه بشری کسب درآمدی است که با آن بتواند معامله انجام دهد و غیر از مایحتاج روزانه ، رفاهی نسبی را برای خود فراهم کند. بله دوران خوش کودکی و نوجوانی بهمین سرعت به پایان رسیده بود و آن روی سکه بی رحم زندگی نمایان میشد. مدتی از پایان جنگ گذشته بود و جامعه نیز در حال تغییری اساسی بود ... شروع این تغییرات ، فاصله های طبقاتی را پایه ریزی کرد.
پول چندانی از هنرهای نمایشی برای یک شهرستانی همچون من بدست نمی آمد و با وجود خانواده ای پرجمعیت خبری از حمایتهای مالی از طرف هیچکس نبود. ناچارا به علاقمندی خودم پشت پا زدم و برای کسب درآمد روزمره ، در این مملکت ثروتمند فقیرخیز! ، مجددا تحصیل را متوقف کرده و به انواع و اقسام کارها وارد شدم از پادوئی و کارگری ساختمانی گرفته الی آخر ، بدون تعارف بگویم : سالهای سال سوختم تا خودم را ساختم ، درد کشیده هایش می فهمند که چه می گویم!
به هر حال ناامید نشدم و با پول کارگری یک زندگی مشترک را آغاز کرده و آن را چرخاندم برای درآمد بیشتر ، شبانه روز تلاش کردم تا علم و تخصص بیشتری را فرا بگیرم و به مرور وارد عرصه فناوری اطلاعات شدم آنقدر در این زمینه کار کردم و تجربه اندوختم تا اینکه توانستم از دفتر آموزش و پژوهش استانداری گیلان ، سه گواهینامه رسمی با مهر برجسته بگیرم که عبارتند از : گواهینامه مفاهیم پایه فناوری اطلاعات به شماره 113079 ، گواهینامه استفاده از کامپیوتر و مدیریت فایلها به شماره 113080 ، گواهینامه اطلاعات و ارتباطات به شماره 113081
سپس در حین کار ، تحصیل را از سر گرفتم و در کنار آن موفق شدم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پنج گواهینامه مهارت با مهر برجسته بگیرم که عبارتند از : گواهینامه مهارت طراحی گرافیک رنگی به شماره 22/90/55/4 ، گواهینامه مهارت تایپ رایانه به شماره 22/91/24/5 ، گواهینامه مهارت گرافیک رایانه ای به شماره 22/91/27/5 ، گواهینامه مهارت کاربر رایانه به شماره 22/91/37/4 و گواهینامه مهارت طراحی گرافیک سیاه و سفید به شماره 22/91/57/4
کار و تخصصم را گسترش دادم و بصورت سیار تجارب همکاری و مشاوره و کارشناسی با افراد حقوقی از جمله اداره کل آموزش و پرورش ، اداره کل نهاد کتابخانه ها ، کارشناسی و راه اندازی شبکه های کامپیوتری مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستانها ، مشاوره کارشناسی و عیب یابی شبکه های کامپیوتری بعضی از شعب بانکها و بیمه ها و کافی نتها و گیم نتها و کتابخانه های آنلاین و در نهایت کارشناسی و مشاوره و سرویس دهی به افراد حقیقی بیشماری در رزومه کاری و افتخارات بنده هست.
پس از آن به دعوت حسین آقایی پور در مجموعه بزرگ اندیشه سبز خزر مشغول بکار شدم و پس از مدتی با شرکت در دوره ای آموزشی ، موفق به دریافت گواهی نامه از سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرداری رشت به شماره 44114 شدم ، چندی بعد پس از گذراندن دوره های آموزشی ، موفق به دریافت گواهی نامه آموزشی از جمعیت هلال احمر استان گیلان شدم و چون از سال نود و سه به سمت رئیس انبار مرکزی شرکت مان منصوب شده و سرپرستی مرکز هشت آن را بر عهده دارم پس از گذراندن دوره های آموزشی مدیریتی موفق شدم که گواهی نامه اصول و فنون مذاکره را از سازمان مدیریت صنعتی با شماره 628/3243 کسب کنم. همچنن کاردانی مدیریت خانواده را بشماره 50/5/17842/91 از دانشگاه جامع علمی - کاربردی وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری کسب کردم.
حتما واقفید که انسان مثل سنگ ، بوته یا درخت نیست بلکه موجودی چند وجهی است و قادر است همزمان به چندین کار مختلف بپردازد بنابراین وجهی دیگر از علاقمندی ها و تلاشم را برایتان بازگو می کنم تا بهتر مرا بشناسید البته این همه من نیست بلکه فشرده ای از من است و انسان ذاتا دوست دارد از خوشی ها و موفقیت هایش بگوید نه رنجها و دردهایش!
همانطور که گفتم از هنرهای نمایشی شروع به اجتماعی شدن کردم و حتی پس از رها کردن کار حرفه ای در آن ، کم و بیش در وادی هنر قدم می زنم مثلا از دنیای هنر هفتم ، به ساخت فیلم مستند بسیار علاقه مندم ، در زمستان هشتاد و هفت به سفارش بهزیستی استان فیلمی مستند به نام راه سلامت ( معتادین به کرک و شیشه ) ساختم که قسمتهائی از آن به صورت گزارش خبری در شبکه سه سیما نشان داده شد.
در دوره ای که مشغول به کار در تئاتر بودم به گویندگی شدیدا علاقه مند شدم ولی به دلیل بعد مسافت و نبودن امکانات مالی نتوانستم از محضر اساتید دوبلاژ و گویندگی بهره مند شوم تا اینکه پس از سالها تجربه کاری در زمینه اینترنت ، جرقه ای در ذهنم درخشیدن گرفت : راه اندازی سایتی رسمی جهت دوبله و گویندگی تحت وب! البته اشتیاق و مصاحبت با دوستان علاقه مند به این حرفه در این تصمیم گیری بسیار موثر بود بنابراین در حد توانم کارآفرینی نموده و برای اولین بار یک سایت اختصاصی در مورد دوبله به زبان فارسی را با نام هفت اقلیم در سال 1389 تاسیس کردم البته پس از یکی دوسال به پیشنهاد دوست بسیار عزیزم جناب خسرو بهنوری دامنه سایت را عوض کرده و با نام رسمی گویندگان بدون مرز ادامه دادیم کار ما مورد توجه عده کثیری از علاقمندان به صدابازیگری شد و با تولیداتی که بیرون دادیم ، کم کم انقلابی فرهنگی شکل گرفت!
افراد مختلف و سایتهای اشتراک فیلم و سریال درصدد تشکیل گروه های دوبله برآمدند تا در کنار مجموعه افراد زیرنویس کننده ، دوبله هائی اختصاصی را هم بیرون بدهند. هر چند که در برابر هر تغییری قاعدتا مقاومت هایی شکل می گیرد اما ، این انقلاب رشد کرد و به جائی رسید که در سالهای اخیر اساتید این فن که تا پیش از این حالت تدافعی داشتند موضع شان را عوض کرده و کلاسهای مختلفی را برای آموزش علاقمندان راه اندازی می کنند! هر چند که تجربه نشان داده بعضی از این والامقامان بیشتر بدنبال جذب پول هنرجو به جیب مبارکند! تا یاد دادن فنون تخصصی دوبله.
وجه دیگر من علاقمندی به فعالیت در نرم افزارهای تحت وب و بازارهای مالی آن است سال 2011 بود که در مورد پدیده ای بنام بیتکوین چیزهائی جسته و گریخته می شنیدم و چون منابع کمی در موردش وجود داشت برایم اینطور تداعی شد که یک نوع امتیاز یا جایزه بازی های تحت وب هست بنابراین توجه چندانی نکردم پس از ان و در سال 2014 مجدد بحث در موردش زیاد شد و با بی میلی در موردش شروع به تحقیق کردم و پس از مدتی دچار شگفتی شدم بلاکچین ، بیت کوین و خیلی مسائل اینچنینی آغازگر انقلابی شبکه ای بود که با توجه به تورم و ارزش دلاری آن افراد زیادی را به خود جلب می کرد. قیمتش بین پانصد تا هشتصد دلار در نوسان بود و توان مالی و کم دانشیم در این مورد باعث شد که باز هم از کنارش بگذرم ولی سرو صدایش مجددا در اواخر 2016 همراه با بازارهای مالی فارکس زیاد شد و همزمان منابع فارسی هم شروع به رشد کردند تا بفهمانند که اصلا بلاکچین چیست و رمزارزها چه کاربردی دارند.
از آن زمان بازار ارز دیجیتال و فارکس را زیر نظر گرفتم و فعالیتم را با سرمایه ای ناچیز شروع کردم بارها و بارها ضرر دادم چون هیچ دانش خاصی از این مقوله بلد نبودم تا اینکه با تماشای ویدئوهای آموزشی انگلیسی زبان کاربران در یوتوب متوجه ساز و کارهای این بازار شدم و از ان زمان تا کنون تجربه های فراوانی بدست آوردم و آموزش های بسیاری را زیر و رو کردم و چیزهای زیادی در مورد پول و اقتصاد و این موارد آموختم. همچنین در بازار بورس ایران هم فعالم و بازار های دلار و مسکن و طلا را نیز زیر نظر دارم چون تمام این بازارها به هم وابسته اند و بر هم تاثیر می گذارند.
در کنار این همه هیاهو و تلاش برای دست یافتن به یک زندگی شخصی و شایسته ، روزها و سالها می گذرند و همگی پا به سنین بالاتر می گذاریم و ساز و کار جسمی و فکری ما با تجربه های مختلفی که در زندگی مان پیش آمده ، تغییر می کنند و هر چه بیشتر تحقیق و پژوهش می کنیم تحلیل ذهنی و شخصی مان عمیقتر و گسترده تر می شوند و باعث پدید آمدن سوالاتی قابل تامل می گردند.
از نظر منطق و علم و قوای ذهنی ، پکیجی پیچیده از قوانین ریاضی و فیزیک و شیمی و غیره در همه جنبه های این جهان حکمفرمائی می کند
بنابراین این سوالات پیش می آید:
آیا کدنویس ما یکیست؟
اگر کدهای نوشته شده ما فرق ندارد ، پس چرا اینچنین متفاوتیم؟ و گاهی غیر قابل درک؟
علت اجبار در آمدن و زیستن و رفتن ما از این کره خاکی چیست؟
آیا ساخته شده ایم تا سرگرم کننده خالق خود باشیم یا...؟
بنظر شما ، چندبار تا کنون ریست و بازنویسی شده ایم؟